وبسایت تخصصی مددکاری اجتماعی ۲۰۱۵: فاطمه دانشور؛ عضو شورای شهر تهران است که پیش از قرار گرفتن در این سمت دولتی، به عنوان فعال مدنی در حوزه آسیبهای اجتماعی شناختهشده بود. او پس از قرار گرفتن در صندلی شورای شهر تهران، به عنوان یکی از اعضای کمیسیون فرهنگی و اجتماعی شورای شهر، بارها و بارها آمارها و اطلاعاتی را در حوزه آسیبهای اجتماعی در صحن شورا مطرح کرده و یا در اختیار رسانهها قرار داده و توانسته در برخی موضوعات جریانات رسانهای پرقدرتی را نیز ایجاد کند؛ موضوعاتی از قبیل زنان کارتنخواب، مادران معتاد و … . البته در بیشتر موارد، اظهارات دانشور توسط سایر مسئولان تکذیب شده و این جریانات رسانهای نیز منجر به عمل نشده است. مهرخانه در گفتوگو با فاطمه دانشور درباره روشهای احصاء آمار و اطلاعات او از آسیبهای اجتماعی، نوع رویکرد مسئولان کشور به مقولات مربوط به آسیبهای اجتماعی حوزه زنان، نحوه مدیریت این آسیبها، و… به گفتوگو نشسته است.
– شما با توجه به سابقه فعالیت مدنی خود قبل از گرفتن پست در شورای شهر، تقریباً بیمحاباتر از سایر مسئولان ممکن است که در صحبت از آسیبهای اجتماعی عمل کنید و به بیان مسأله در رسانهها بپردازید. مثلاً بحث کارتنخوابی زنان و افزایش آن، بحث زنان در سکونتگاههای غیررسمی و مواردی از این دست. که میشود گفت شما جزو پیشگامان طرح این موضوعات در فضای رسانهای بودید و توانستید امواج رسانهای و فعالیتی در این زمینه ایجاد کنید. به عنوان سؤال اول میخواستم بدانم احصاء این مسایل و مشخصشدن اینکه چنین پرابلم اجتماعی برای جامعه وجود دارد و به سطح پرابلم هم رسیده و باید برای آن چارهاندیشی کرد، از کجا برای شما محرز میشود؟ تیم پژوهشی خاصی دارید یا مطالعات و تجربیات شخصی؟
خب یکی از کسانی که خیلی واقعی راجع به آسیبهای اجتماعی از تریبون شورای شهر صحبت کرد، من بودم و بهخاطر دارم حتی گاهی اوقات صحبت راجع به کودکان کار سیاهنمایی محسوب میشد و اولبار وقتی در شورا راجع به وضعیت کودکان کار در کورههای آجرپزی صحبت کردم، خیلیها از ارائه این گزارش تعجب کردند و تصور میکردند نباید مطلقاً راجع به این کودکان صحبت شود. من مدت ۱۰ سال است که در این حوزه فعالیت میکنم و آسیبهایی که اکنون مشاهده میکنم، شاید در ۱۰ سال گذشته وجود داشت، ولی شدت آن به اندازه الان نبود. آسیبها روبه گسترش و توسعه هستند و از طرف دیگر زیرساخت و بستری برای آنها نداریم و همین باعث نگرانی میشود.
من بیشترین اطلاعاتم را از طریق گزارشات مددکاری مؤسسه خیریه خودم و سایر خیریهها و NGOها دریافت میکنم. در حال حاضر حدود ۲۰ نفر از مددکاران اجتماعی را در مؤسسه مهرآفرین بهکار گرفتهام؛ چون نگاه من نسبت به حل مسائل اجتماعی، نگاهی علمی است و معتقدم باید درمانگران اجتماعی به حل آسیبهای اجتماعی بپردازند. همانگونه که یک پزشک بیماری جسمی را رفع میکند، مددکار اجتماعی هم درمانگر اجتماعی است.
گزارشاتی که مددکاران اجتماعی مؤسسه من بر اساس مشاهدات و ارجاعاتی که دارند، میدهند، سال به سال متفاوتتر از قبل است. فعالیتی که من سال گذشته در مهرآفرین شروع کردم، ۱۰ سال پیش این فعالیت و این شاخه نبود؛ چون تقاضایی به این شدت برای آن وجود نداشت.
هرچه با مسئولان صحبت میکنم بیشتر احساس میکنم مادر و کودک کارتنخواب در اولویت هیچکس نیست.
وقتی که در شورای شهر فریاد زدم فکری برای مادران و کودکان کارتنخواب کنید، فریاد من بینتیجه ماند و فقط منجر به راهاندازی سامانسرای چیتگر شد که مختص زنان است. این سامانسرا، مادر و کودک را روزها نگه نمیدارد و ساعت ۸ صبح آنها را به اجبار بیرون میکنند. اینکه اینها چهطور روزشان را در پارکها شب کنند و چهطور تأمین معاش کنند و… هزاران مشکل پیش روی ما میگذارد. من بارها و بارها این مسأله را پیگیری کردهام و حضوری پیش مسئولان رفتم تا فکری به حال این بحران کنند؛ به رییس کمیته امداد مراجعه کردم، با مقامات بهزیستی صحبت کردم، به آقای ربیعی مراجعه کردم، با معاون اجتماعی ایشان آقای میدری صحبت کردم، با آقای جهانگیری طرح موضوع کردم، اما هرچه که با مسئولان صحبت میکنم بیشتر احساس میکنم که این موضوع در اولویت هیچکس نیست و انگار ارادهای برای حل آن وجود ندارد. در تمام دیدارهایی که با مسئولان دولتی و نمایندگان مجلس داشتم، گزارشهایی را ارایه دادم و در آن لحظه بسیار این افراد را متأثر میکرد، ولی نمیدانم چرا منجر به اقدام جدی برای آنها نمیشود؟؛ شاید آنقدر گرفتاریهایشان در حوزههای دیگر زیاد است که به این موضوع نمیپردازند. وقتی دیدم که با این همه پیگیری از مسئولان، دولت و شهرداری با این همه بودجه کلانی که دارند نمیتوانند تنها یک معضل مادر و کودک معتاد را حل کنند، به عنوان یک انسان که مؤسسه خیریهام را بر مبنای آنچه که خودم بهدست آورده بودم بنا کردهام، از آبان ماه سال گذشته شروع به پذیرش این افراد کردم؛ مادران و کودکانی که مادر به دلایل شرایط اعتیاد، کارتنخوابی و سایر مشکلات هر ساله صاحب فرزند میشود. این افراد معمولاً از سایر لوازم پیشگیری از بارداری نیز استقبالی نمیکنند؛ چون مدیریت زمان و نظم میطلبد که معمولاً این افراد ندارند.
در ۲۰۰ پروندهای که در مهرآفرین در خصوص مادران معتاد و کودکانشان دارم، عمدتاً بارداریهای سوم و چهارمشان است، حتی بارداری پنجم و هفتم هم بین موارد داریم. هیچکدام از بچههای آنها که معمولاً زیر ۱۰ یا ۱۲ سال هستند، سرانجام خوبی ندارند و همه آنها در چند چیز مشترکاند: یک اینکه این بچهها اغلب خارج از رابطه عقدی نکاحی به دنیا آمدهاند و بر اساس اظهارات خودشان مادران در مسیر تنفروشی برای تأمین موادشان آنها را باردار شدهاند؛ دوم اینکه این بچهها به دلیل اعتیاد مادر، معتاد به دنیا میآیند؛ سوم اینکه آنها از سوءتغذیه رنج میبرند و مادر نمیتواند شیرخشک و پوشک آنها را تأمین کند و وضعیت بهداشتی مناسب هم ندارند؛ چهارم اینکه هیچکدام واکسینه نمیشوند، چون مادر به دلیل نشئگی، ارادهای برای نگهداری و مراقبت از بچه خودش مثل یک بچه عادی ندارد؛ پنجم اینکه این بچهها فاقد شناسنامه هستند، و وقتیکه یک فعال اجتماعی و مددکار تلاش برای گرفتن شناسنامه برای چنین بچههایی میکند، به دلیل اینکه مادر اوراق شناسایی ندارد و معلوم نیست که پدر بچه کیست، نهایت تلاش این مددکار منجر به صدور شناسنامهای برای بچه میشود که جلوی اسم پدر سفید است و اگر روزی بچه بخواهد به مدرسه برود و خود را بشناسد، با چالشهای جدی روبهرو خواهد شد و او را آماده میکند که تبدیل به موجودی شود که آمادگی جرمکردن دارد. اینها اتفاقات ناگواری است که در انتظار این بچههاست.
این ۲۰۰ پرونده حاصل از ارجاعات ۵ بیمارستان در تهران و بعضاً ارجاعات از طریق گشت خدمات اجتماعی بودهاند که در طول ۸ ماه، عدد قابل توجهی است. تصور کنید که این موضوع را به استان تهران و کل کشور تعمیم دهیم؛ این عدد بزرگتر میشود، و ما برایش هیچ فکری نکردهایم.
مسأله را به درستی نمیشناسیم.
– به نظر شما طرح اینگونه آسیبها تا به حال توانسته کمککننده باشد؟ ببینید مثلاً در زمینه زنان کارتنخواب سال گذشته اهم مانور شورای شهر و بهتبع معاونت امور زنان در خصوص این آسیب بود؛ آمارهای مختلف ارایه میشد و مطالبه برای عمل صورت میگرفت و…، ولی امسال ابتدای سال خود شما اعلام کردید که با وجود همه اینها، کاری برای زنان کارتنخواب صورت نگرفته است. اشکال از کجاست؟ چرا موضوعی که به عنوان یک مسأله اجتماعی یک سال فضای رسانهای را درگیر خودش میکند و در صدر صحبتهای مسئولان امر قرار میگیرد، به راحتی در حد حرف باقی میماند و به عمل کشیده نمیشود؟
یکی از دلایل این امر این است که مسأله را به درستی نمیشناسیم و متأسفانه مسئولان هم نگاه تنگنظرانهای نسبت به این امر داشتهاند که بخواهند برای حل مسائل اینچنینی از نظرات NGOها و فعالان اجتماعی استفاده کنند. ازآنجاییکه NGOها و فعالان اجتماعی و مؤسسات خیریه در کف کار حضور دارند، مسائل ریز و جزء را دقیق میدانند، ولی سیاستگذاری که مثلاً در کسوت نماینده مجلس، وزیر و مدیر کل قرار دارد، این مسائل را نمیداند و چون جزئیات را نمیداند، تصمیمات و برنامههایی که در نظر میگیرد، غلط است. برنامه و طرحی بدون مشورت با فعالان اجتماعی و NGOها ریخته میشود، اجرا میشود و شکست میخورد. مانند ماجرای شفق در مورد زنان هرندی که آمدند جمع کردند و بردند و شد یک طرح شکستخورده. چون از اول نظر فعالان اجتماعی و NGOها که این پدیده را به خوبی میشناسند، جویا نشدند.
درواقع اینها کنارگذاشته میشوند و به همین دلیل تصمیمات و برنامهریزیها اشتباه میشود؛ چون مسأله خوب درک نشده است. همین باعث میشود تجربیات مسئولان در سعی و خطا قرار میگیرد و وقتی تازه با سعی و خطا مدیرمربوطه بعد از صرف یک زمان ۳- ۴ ساله متوجه میشود باید چه کار کند، وقت آن میرسد که عوض شود؛ رییسجمهور، وزیر، شهردار و..؛ همه این سعی و خطا انجام میدهند. ما باید به فعالان اجتماعی و NGOها میدان بدهیم، فرصت بدهیم و با آنها صحبت کنیم و به آنها نقش مشارکتی در برنامهریزیها محول کنیم.
یکی از گرفتاریهای ما در حوزه آسیبهای اجتماهی که باعث میشود مشکلات روی زمین بماند، همین انکارهاست
– دیده شده آمارها و مسایلی که در حوزه آسیبهای اجتماعی از طرف شما مطرح میشود، بلافاصله توسط سایر مسئولان مورد تکذیب قرار میگیرد؛ مثل آمار کارتنخوابی زنان یا این اواخر قتل کودکان توسط کارتنخوابها. چرا اینگونه است؟
من فیلم و مستندات اکثر اطلاعاتی که ارایه میدهم را دارم. اصلاً در برخی موارد مددجو هنوز تحت حمایت خودم در مؤسسه قرار دارد. یعنی آنقدر بیپناه است که هر جا برود، باز هم در نهایت به مؤسسه برمیگردد. به نظر من یکی از گرفتاریهای ما در حوزه آسیبهای اجتماهی که باعث میشود مشکلات روی زمین بماند، همین انکارهاست؛ نداریم، نبوده…. مسئولان اکثراً دنبال عملکردی میگردند که در سوابقشان آنرا آرشیو کنند. بهعنوان مثال برخی از شوهای نمایشی از همین جنس است. مثل شوی کودکان کار که در خیابان ولیعصر از راهآهن تا تجریش برگزار میشود. این شوها را باید NGOها انجام دهند، نه یک دستگاهی که متولی ساماندهی کودکان کار است. درواقع این تصمیمات ریشه در سیاسیکاریها دارد و چون ما به مسائل اجتماعی نگاه سیاسی داریم، این مسائل حل نخواهد شد. وقتی همه چیز نمایشی باشد، میریزیم و جمع میکنیم و بعد هم رها میکنیم. الان بروید هرندی. باز هم همان وضع سابق است. باز هم مادر و کودک در آنجا زندگی میکند و هر روز گزارشهای آن به دستمان میرسد. چه شد که در عرض ۶ ماه ضربتی همه را جمع کردند و بردند و قول دادند اگر به نتیجه نرسید، استعفا میدهیم؛ الان همه چیز به حالت قبل برگرشته و حال میبینیم که همان آدمها آماده میشوند برای اینکه مسند دیگری را بگیرند؟؛ من فکر میکنم هنوز آن اراده برای حل مسائل در مسئولان بهوجود نیامده است.
اعتیاد زنان؛ مهمترین آسیب جامعه ما
– به نظر شما مهم ترین آسیبهای جامعه ما در حال حاضر چه آسیبهایی هستند؟
اعتیاد و در حوزه اعتیاد، اعتیاد زنان. عمدهترین و شماره یکترین معضل در ایران، مهمتر از طلاق، حاشیهنشینی و سایر آسیبها، بحث اعتیاد زنان است. زن قدرت زایش دارد و میتواند خود را تبدیل به ۱۰ کند. اگر مردی دچار اعتیاد شود و زن در خانواده سالم بماند، میتواند ستون خانواده را حفظ کند و تکیهگاه بچهها شود و بچههای سالمی تحویل جامعه بدهد، ولی امان از روزی که زن دچار اعتیاد بشود؛ آنوقت تمام احساسات مادرانه خود را فراموش میکند و تمام اولویت او تأمین مواد میشود و در این مسیر همهچیز را قربانی میکند از جمله کودک خود را.
هنوز در کل کشور کمپ ترک اعتیاد زنان باردار نداریم
در گذشته اعتیاد زنان به این شیوه و به این شدت نبوده است و من واقعاً متأسف میشوم وقتی میبینم که کمپ ترک اعتیاد در خیلی از شهرها برای زنان وجود ندارد. ما هنوز در کل کشور کمپ ترک اعتیاد زنان باردار نداریم. در پایتخت و کل کشور کمپ ترک اعتیاد مادر و کودک همراه هم نداریم و این نشاندهنده غفلت است. یکی از NGOها به سختی توانسته مجوز برای راه اندازی مرکز ترک اعتیاد زنان باردار در تهران بگیرد. ببینید ما همسایه افغانستان هستیم، ترانزیت موادمخدر از کشور ما انجام میشود و مقام اول در دنیا را در بحث موادمخدر داریم. با این شاخصها چرا نباید هیچ تدبیر و فکری برای این حل این بحران نداشتیم؟! شاهد فکرنکردن و تدبیرنکردن ما همین بس که هنوز کمپ ترک اعتیاد زنان در خیلی از شهرهایمان وجود ندارد. الان همه نهادها انگشت انتظارشان به سمت بهزیستی است، اما ما آمدیم بهزیستی را ضعیف کردیم؛ بودجه مناسبی به آن اختصاص نمیدهیم، نمیتواند نیروی انسانی جذب کند، از طرفی نیروهایش در حال بازنشستگی هستند و بهقدر کافی امکانات و زیرساخت ندارد مانند سربازی که دست و پایش را بستهایم و در میدان جنگ رهایش کردهایم و انتظار مبارزه داریم و باید قهرمان شود، مسلماً چنین چیزی شدنی نیست.
به جای نهادسازی، باید بهزیستی را تقویت کنیم
ما باید بهزیستی را تقویت کنیم؛ درحالیکه انقدر نهادسازی کردیم که نهاد اصلی و قانونی را ضعیف کردهایم. مطابق اصل ۲۹ قانون اساسی برخورداری آحاد ملت از رفاه و تأمین اجتماعی حقی است همگانی که تأمین آن هم برعهده دولت است. دولت تأمین بخش زیادی از این موارد را در حوزه آسیبها برعهده سازمان بهزیستی گذاشته است، اما در کنارش بهشدت نهادسازی کردیم و نظارت دقیقی هم روی آنها نداشتیم؛ مثل کمیته امداد، بنیاد مستضعفان، بنیاد مسکن و….؛ مثلاً من اصلاً ندیدهام که بنیاد مسکن کاری در این زمینه انجام دهد، یا در بین آسیبدیدگان اجتماعی، فرزند شهید هم داشتیم، بنیاد شهید کجاست؟ این نهادها کجا هستند؟ متولی نظارت بر این نهادها کیست؟ دولت است؟ مجلس است؟ با این همه نهاد ساختهشده، اگر خوب کار میکردند، الان نباید شاهد این همه آسیب بودیم.
اگر رهبری به موضوع آسیبهای اجتماعی ورود نمیکردند، همینقدر هم فعالیتی انجام نمیشد
– فعالیتهایی که تاکنون متکثر توسط نهادهای مختلف انجام میشده، قرار است در یک حرکت فراقوهای زیر نظر مقام معظم رهبری انجام شود، ارزیابی شما چیست؟ آیا میتواند مؤثر باشد؟
قطعاً اگر رهبر مستقیماً به موضوع آسیبهای اجتماعی ورود نمیکردند، همینقدر هم فعالیتی انجام نمیشد، ورود ایشان قطعاً تأثیرگذار است. الان یک شورای اجتماعی داریم که احیا شده و زمزمههایی وجود دارد مبنی بر اینکه یک سازمان اجتماعی شکل بگیرد. من معتقدم که ما باید وزارت رفاه و تأمین اجتماعی را احیا کنیم. در گذشته سازمان مدیریت و برنامهریزی وقت، ضرورت ایجاد وزارت رفاه و تأمین اجتماعی را احساس کرد. بنابراین لایحهای تنظیم و توسط مجلس تصویب به تصویب رسید و نتیجه آن شد که وزارت رفاه و تأمین اجتماعی برای تأمین اصل ۲۹ قانون اساسی و همچنین ایجاد هماهنگی بیندستگاهی در این زمینه تأسیس شد. از عمر این وزارتخانه چندماهی نمیگذشت که دولت نهم بر سر کار آمد و این وزارتخانه و سازمان مدیریت و برنامهریزی منحل شد. بعد از حذف، وزارت کار، تعاون و رفاه اجتماعی تأسیس شد و بررسی کل مسائل اجتماعی خلاصه در معاونت اجتماعی آن خلاصه شد. که متولی آن نیز سوابق و رشته تحصیلیشان اقتصاد است و ممکن است در زمینه مسائل اجتماعی چنان تجربهای نداشته باشند و همان قصه سعی و خطا رخ خواهد داد.
بنابراین من فکر میکنم که با سازمان اجتماعی مشکل حل نخواهد شد و باید وزارتخانه احیا شود. اگر هم ارادهای برای احیای وزارتخانه وجود ندارد و قرار است حتماً چنین سازمانی تشکیل شود، ساختار آن بیشتر به وزارت بهداشت شباهت دارد تا وزارت کشور. وزارت کشور دستگاه بسیار سیاسی است و به همین دلیل مسایل اجتماعی سیاسی میبیند و سیاسیکاری ممکن است انکار را بهدنبال داشته باشد. این اواخر در مورد حرفهای من هم همین کار صورت گرفت. موضوعات اجتماعی در تعاریف بینالمللی هم میتواند زیرمجموعه بهداشت باشد؛ چراکه بحث بهداشت در مفاهیم جهانی صرفاً درمانهای پزشکی نیست، بلکه در تعریف آن سلامت اجتماعی، رفاه اجتماعی و… دیده شده است. به همین خاطر بهتر است در ذیل وزارت بهداشت لحاظ شود. البته این موضوعات اولویت هیچ دستگاهی نیست، ولی باز به نظر من اولویت با احیاء وزارت رفاه و تامین اجتماعی است. وزارتخانه ای که دستور و مأموریت اصلی آن تأمین اجتماعی است، ولی این موضوع در دستگاههای دیگر اولویت بعدی است. بهخاطر همین وقتی موضوع حل نمیشود میگویند وظیفه ما چیز دیگری است و این موضوع را از روی دلسوزی انجام میدهیم.
– خب به نظر میرسد قطعاً به دلیل سیاست چابکسازی که از ابتدای دولت یازدهم بر آن تأکید شده است، این اتفاق نخواهد افتاد. همچنین بعید است که این مسایل هم زیرمجموعه وزارت بهداشت بررسی شوند، نه وزارت کشور. با این شرایط پیشبینی شما از وضعیت چیست؟
فکر میکنم اگر بخواهد به همین منوال پی برود، دامنه آسیبها گستردهتر خواهد شد. NGOها هم نمیتوانند همه امور مرتبط را انجام دهند، مثلاً مهرآفرین فقط در تهران در حال فعالیت در این شاخه است، شهرهای دیگر چطور؟ باید یک تصمیمسازی ازطریق دستگاهی صورت گیرد که اقتدار داشته باشد و به صورت بخشنامه یا قانون در تمام کشور جاری شود. من فقط امیدوارم که زودتر مسأله را درست درک کنند تا درست بتوانند آن را حل کنند.
– و سخن آخر
لازم میدانم درخصوص کودکان کار مطلبی را بگویم. وضعیت کودکانکار بهویژه دختران وخیم است. اولاً تأکید میکنم که برخلاف تصور عمومی مردم که فکر میکنند باندهایی پشت سر کودکان کار و خیابان است، خیر چنین نیست و درصد کمی از این بچهها در باندها هستند- شاید حدود ۱۰ درصد- و بخش زیادی از کسانیکه پروندههایشان را مطالعه کردهام، خانواده دارند و عمده خانوادههایشان هم از مهاجران و افاغنه هستند. مهاجران در کشور ما از حقوق کافی برخوردار نیستند. پیشنهاد میکنم نمایندگان مجلس فکری بهحال کودکان مهاجر کنند؛ در خصوص صدور شناسنامه، برخورداری از خدمات اجتماعی و… . ما در این حوزه یکمقداری ضعف قوانین داریم؛ خصوصاً در مورد کودکان مهاجر.
نکته بعد وضعیت دختربچههاست. من در گزارشهای زیادی در مورد فوت کودکان کار را دارم؛ در حوادثی مثل تصادفات. دختربچهها شرایط سختتری دارند؛ تا قبل از ۱۰ سالگی توسط والدین به کار اجباری واداشته میشوند و در این سنین صدمات سختی را میبینند. بعد از ۱۰ سالگی هم توسط والدین باالاجبار به ازدواج تشویق میشوند و اصلاً کودکی نمیکنند. بعد از ازدواج هم دچار بارداریهای زودرس میشوند؛ در سنین ۱۱ سالگی و ۱۲ سالگی تجارب اولین بارداری را دارند؛ اینها همه توجه خیلی خاصتر مسئولان را میطلبد.
معتقدم آسیبهای اجتماعی باید تخصصیتر بررسی شوند.
من معتقدم آسیبهای اجتماعی باید تخصصیتر بررسی شوند؛ حوزه کودکانکار، حوزه اعتیاد، حوزه سکونتگاههای غیرسمی و… و هر حوزه به صورت تخصصی فهم شود و برای آن راهکارهای مناسبی ارائه شود. در مورد کار کودک، در قوانین ما ضعفهایی وجود دارد؛ در جاهایی قانون سکوت کرده است و در جاهایی دیگر به کار کودک اجازه داده است، مثل کارگاههای خانوادگی و کارگاههایی که زیر پنج نفر هستند، خیلی بر روی ممنوعیت آن تأکید نشده است که لازم است نمایندگان مجلس توجه جدی به این حوزهها داشتهباشند.
ابلاغیه جدید وزارت بهداشت برای مادران و نوزادان معتاد
نکته بعدی در رابطه با نوزادان معتاد است که از مادران معتاد متولد میشوند که عموماً درصد بالایی از آنها برای زایمانهایشان به بیمارستانهای دولتی مراجعه میکنند و مشخص است که محل مراجعه این مادران چه بیمارستانهایی است، بهتازگی وزارت بهداشت و درمان ابلاغیهای صادر کرده که مبنی بر آن نوزادان معتادان، ۳ الی ۵ روز جهت سمزدایی در بیمارستانها باید بمانند و اگر بیمارستان تجهیزات ندارد، به بیمارستانهای مجهز نوزاد را ارجاع دهد. البته قبلاً هم دستورالعملی در این خصوص داشتیم، ولی ابلاغیه حالت تأکیدی دارد. قسمت دوم ابلاغیه جدید است، که اولاً مادرانی که به بیمارستانها مراجعه میکنند و اوراق هویتی ندارند و پدر بچه مشخص نیست و از حالات مادر میشود به اعتیاد او پی برد، تا جاییکه امکان دارد، بچه را به مادر تحویل ندهند؛ زیرا سرنوشت شومی در انتظار آن بچه است؛ از جمله فروختهشدن، اجاره دادهشدن، رهاشدن و …. و در بهترین حالت آن این است که در سنین ۴ یا ۵ سالگی کودک خیابانی و کودک کار میشود. بیمارستانها این بچهها را به بهزیستی تحویل دهند و بهزیستی بدون قید و شرط آنها را بپذیرد و یک صلاحیتسنجی از مادر او بهعمل آورد؛ مثل مشاهده محل زندگی، که ببیند اگر این مادر کارتنخواب است و صلاحیت ندارد، بچه را به او تحویل ندهد. این همه افراد در کشور هستند که خواهان فرزندپذیری هستند و شرایط بهزیستی بسیار سخت است. برخی به من شکایت میکنند که ۷ سال است در نوبت بهزیستی برای گرفتن بچه قرار دارند. خب همین بچهها را به آنها تحویل دهند و از کارتنخوابی آنان جلوگیری شود. در راستای حمایت از این ابلاغیه، معاونت اجتماعی بهزیستی کشور نیز اقدام به صدور نامهای جهت اورژانسهای اجتماعی بهزیستی سراسر کشور کرد که به محض معرفی موارد از سوی بیمارستانها، به فوریت مداخله خود را آغاز کنند.
موضوعی که هم چنان مشکل است اینکه اگر به هر دلیلی بچه را به مادر تحویل دادند و فعالین اجتماعی و NGOها وقتی که شناسنامه برای بچه میگیرند، فکری برای اسم پدر در شناسنامه این بچهها بشود و جلوی اسم پدر را سفید نگذازند؛ مثلاً یک اسم صوری بنویسند که بچه حس کند که پدر داشته است. این بچه حق دارد که نام پدرش مشخص باشد. اسم همان پدر طبیعی را از مادرش سؤال کنند و روی شناسنامه وارد کنند. این کارها هیچکدام کارهای هزینهبر و زمانبر و عجیب و غریبی نیست و فقط با صدور چند بحشنامه قابل حل است.
ثانیاً اینکه برای عمل توبکتومی برای مادران معتاد و پرخطر که هر ساله بچه به دنیا میآورند و اگر از آنها سؤال شود بچههای قبلیات کجا هستند، جوابی ندارد، فکری بشود. ممنوعیت عمل توبکتومی را برای این مادران بردارند، یا اگر چنین چیزی امکانپذیر نیست، حداقل امکانات و شرایطی برای بزرگشدن چنین بچههایی در نظر گرفته شود. سخن من در مورد توبکتومی بحث عمومیشدن آن نیست و صرفاً برای جمعیت کیفری است، آن هم با رضایت خودشان نه اجبار. منظور اینکه این بچهها را نمیتوان هم رها کنند و فکری به حالشان از نظر نیازهای انسانی یک کودک نشود و هم بهوجود آمدنشان را آزاد گذاشت. اگر آزاد است، پس فکری باید برایشان شود، اگر آزاد نیست، شرایط آن فراهم شود.
ضرورت احداث مهدکودک در زندان و کمپهای ترک اعتیاد زنان
نکته آخر در رابطه با بچههای زندان است. مادران زندانی و کودکانی که در زندان متولد میشوند یکی از دغدغههایشان احداث مهدکودک در کنار زندان و همچنین کمپهای ترک اعتیاد زنان است؛ زیرا مادران در دوران ترک، بسیار بیتاب فرزندانشان میشوند. لازم است هرچه سریعتر کمپ ترک اعتیاد زنان باردار و مادران و کودکان شیرخوار در کشور راهاندازی شود و فکری برای این موضوعات بشود.
منبع: مهرخانه